به کودکی که دیروز متولد شده.

تو اولین نیستی. پنجمین نوهای. ما بزرگ شدن نوزادان را از بحریم. هضم اینکه تو این اندازه کوچکی یا باور اینکه تو همانی هستی که نه ماه از روی شکم مادرت تصورت میکردیم، کار سختی نیست. پنجمین بار است و هیچ چیز شگفتزدهمان نمیکند و مبهوت نیستیم. شبیه اولین نوزاد، روی میز نهارخوری هم نمیگذاریمت که دورت بنشینیم و سیر تماشایت کنیم. پس این حرفِ توی گلو ماندهام نه از سر بچهندیدگیست و نه از سر احساساتیشدن. چیزی شبیه یک اقرار است.
من اقرار می
کنم؛ برای بار پنجم یکباره چنان عاشق شدهام، گویی که  اولین بار است. همانقدر بکر و تنیده با جان. تردید ندارم که اسمش را درست به کار بردهام. اسمش عشق است. اگر کیفیتی در این جهان به نام عشق خوانده شده باشد، تجربهاش از این جنس است. نه بیش، نه کم.

                                                         ***

پرستارت آمد، یک گلبرگ تحویلمان داد و رفت. همانقدر لطیف و شکننده و سبک و صورتی.  برخلاف گلبرگهای قبلیای که سالهای قبل دستم داده بودند، نه به این فکر کردم که دختری و هزار چالش پیش رویت است در این جهانِ تبعیض زده، نه نگرانت شدم که خاورمیانه خانهات است و مسلمانی لقبت و مقاومت پیشهات. فقط به تکوینت فکر کردم، ای انسان کوچک صورتی! به اینکه فَیَ» شدهای، و از این لحظه تا همیشه، بارِ بودن بر دوشت است.

سلام بر تو روزی که زاده شده ای

از خرده‌سلحشوری‌های‌ باقی‌مانده‌ی‌ عصر ما

گفت من یکی از هَزارانم، و بعد رفت

  ,تو ,بار ,اولین ,اینکه ,صورتی ,    ,از سر ,است و ,اینکه تو ,در این

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید و فروش انواع مختلف انگشتر darogiahiB حیات طیبه شعر عرفان و اعتراض مقایسه گوشی های اندروید ورمیکولیت blosuren بیز استور قصرِ بلند ، موهای کوتاه 313 رهرو